سوکوار. ماتمی. داغدیده. عزادیده. ماتمزده. که فرزند یابرادر یا عزیزی دیگر از دست داده باشد. مصیبت زده. عزادار. (از یادداشت مؤلف). رجوع به مصیبت زده شود
سوکوار. ماتمی. داغدیده. عزادیده. ماتمزده. که فرزند یابرادر یا عزیزی دیگر از دست داده باشد. مصیبت زده. عزادار. (از یادداشت مؤلف). رجوع به مصیبت زده شود
گزند خوردن، در رنج افتادن، سوکوار گشتن در رنج وبلا افتادن، ماتم زده شدن (بسبب فوت خویشاوند یا دوستی صمیم) : اگر کسی هابیل را در خواب دید مومن و مقدس و باورع گردد اما ستمکش ومصیبت زده میگردد
گزند خوردن، در رنج افتادن، سوکوار گشتن در رنج وبلا افتادن، ماتم زده شدن (بسبب فوت خویشاوند یا دوستی صمیم) : اگر کسی هابیل را در خواب دید مومن و مقدس و باورع گردد اما ستمکش ومصیبت زده میگردد